قدیم ترها که این قدر آپارتمان و برج نبود، به جای فرهنگ آپارتمان نشینی و شهروندی؛ رسم و رسوم همسایگی برپا بود؛ رفت و آمد همسایهها بیشتر بود.
عروسیها به جای تالارها در خانهها بود و همسایهها خانه شان را در اختیار همدیگر قرار میدادند تا مجلس شادی برگزار شود. شادی و عزا نداشت؛ همسایهها در غم و شادی کنار هم بودند.
حکایت همسایگی ما مشهدیها با حضرت رضا (ع) چیزی است شبیه همین حکایت، اما این زحمت همسایگی کمتر نشده که بیشتر هم شده است.
لطف حضرت شامل حال همه ما شده است و هر کداممان در غم و شادی دل به صحن و رواقش سپرده ایم و حرف دل زده ایم و عاشقی کرده ایم. از جمله رسمهای زیبای مشهدیها آوردن نوزاد به پابوس حضرت است و بعد خواندن عقد بالاسر که حالا آن قدر اقبال دارد که رواق جدایی دارد و آخر هم که نوبت همه ماست تشییع جنازه پایین پای حضرت، که آرزویمان است.
جشن تکلیفها هم دارد کم کم به سنت حسنه دیگر مشهدیها تبدیل میشود و این عجین شدن زندگی ما با زیارت است و زحمت همسایگی ما برای حضرت و رحمت او برای ما.